سکوتی شکسته و درهم به خاطر هر روز ندیدن تو
اینجا من هستم تهی از زندگی و روزمرگی
خالی تر از همیشه با کلافی درهم و پیچ در پیچ
معنی سکوتم را با چشمانم بارها برایت فرستادم
اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی
من هستم و سازی مبهم
اینجا من مانده ام تنها
در پس اندوه صدای کهنه ی سازم
من هستم و گلی پرپر شده از عشق
من هستم و یکرنگی
شکسته ام اینجا در خانه ای دور
من مانده ام به انتظار هرلحظه که بیایی
در خانه ای خاک گرفته و غروبی تنگ
که سینه ام را هر آن می درد
اینجا من مانده ام
من هستم و سیمایی شکسته تر از همیشه
اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان میشی تو
حتی کلمات هم از نوشتن دردهایم عاجزند